قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و كتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخوردارى از چنین هویتى، مطالعه دقیق كتاب تشریع و نظام تكوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه از آنها به بشر توصیه مىنماید، تا از این طریق، راه تعالى و تكامل خود را هموار و زمینه تشكیل و تأمین زندگى آرمانى خویش را در دو جهان، فراهم سازند
قیمت فایل فقط 19,500 تومان
شهید مطهرى و دیدگاههاى تربیتى
قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و كتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخوردارى از چنین هویتى، مطالعه دقیق كتاب تشریع و نظام تكوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه از آنها به بشر توصیه مىنماید، تا از این طریق، راه تعالى و تكامل خود را هموار و زمینه تشكیل و تأمین زندگى آرمانى خویش را در دو جهان، فراهم سازند.
ناكامى و گمراهى انسان از نگاه قرآن در صحنه زندگى، به اشتباه در برنامهریزى، قانونگذارى و نظام رفتار خلاصه نمىشود، بلكه تفسیر و تلقى غیرواقع بینانه از هستى را نیز در بر مىگیرد و به همین دلیل در این كتاب مقدس، آموزش حكمت و حقایق هستى در كنار تلاوت آیات الهى، تزكیه و تعلیم وحى، به عنوان عامل مؤثر در جهت رهایى انسان از ضلالت مطرح است. (یتلوا علیهم آیاته و یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبین) (جمعه/ 2)
بدین ترتیب، قرآن رسالت تعلیم و تربیت انسان را به عهده دارد و هر مفسر، پژوهنده و مربى كه بدان روى آورد به گونهاى راهى به شناساندن نظام تربیتى قرآن مىجوید و به فرا خور فهم و توانش به تبیین دیدگاه هاى تربیتى این كتاب آسمانى دست مىیابد.
شهید مطهرى، از معدود دانشمندانى است كه به دلیل شخصیت علمى، فلسفى و حضور جدى در حوزه مكتبهاى تربیتى و فلسفى معاصر خود و برخوردارى كامل از تمامىویژگىها و شرایط لازم براى یك مفسر، توانسته است گامهاى بلندى در راستاى تبیین و ارائه مكتب تربیتى قرآن بردارد، هر چند كه تازه هاى استاد در این رابطه، هنوز در آثار مختلف ایشان پراكندهاند و ارائه نظاممند آنها همچنان یك نیاز شمرده مىشود!
از ویژگى هاى یافتههاى تربیتى شهید مطهرى از قرآن كه بهره گیرى از آن براى نهادهاى پرورشى قابل توصیه مىباشد، توجه همزمان به فلسفه آموزش و پرورش و روش تربیتى قرآن است كه در این نوشته به صورت فشرده، به مطالعه گرفته مىشود.
فلسفه تربیت در قرآن
گرچه توجه به فلسفه تربیت، پیشینهاى تاریخى به قدمت خود تربیت دارد و هر مربى و نظام تربیتى به گونه اى دیدگاههاى زیربنایى و فلسفى این حوزه معرفتى را نیز به بحث گرفته است، ولى جداسازى فلسفه تربیت از روش تربیتى همچنان فلسفه سایر علوم، گذشته چندان درازى ندارد. تعریفهایى كه براى (فلسفه تربیت) ارائه شدهاند، به صورت روشن و تا حدودى همصدا پیوند بایدهاى نظام اخلاقى را با مباحث كلى و فلسفى تردید ناپذیر مىدانند، از آن جمله گفتهاند:
عناصرى كه تشكیل دهنده یك نظام تربیتى هستند و به صورت نظامدار و منطقى با هم ارتباط دارند، در حقیقت برآمده و متأثر از پرسشها و بحثهاى كلىاند كه ماهیت فلسفى و وجود شناختى دارند و از چیستى انسان (موضوع تربیت) و ارزشهاى انسانى (محتواى قابل انتقال به تربیت شونده) كه دو عنصر اساسى در نظام تربیتى مىباشند، سخن مىگویند. [1]
جان دیوئى مىنویسد:
(اگر بخواهیم تعلیم و تربیت را به عنوان جریان تشكیل گرایشهاى اساسى، عقلانى و عاطفى نسبت به طبیعت و همنوعان تلقى كنیم، در این صورت ممكن است فلسفه را به صورت تئورى كلى یا اساس فطرى تعلیم و تربیت تعریف كنیم.) [2]
هاروى سیگل مىنویسد:
(مقصود فلسفى بودن فرد در ارتباط با آموزش و پرورش یعنى به دست آوردن یك احساس معنى، هدف و تعهد شخصى رضایت بخش براى هدایت فعالیت هاى او به عنوان یك مربى.) [3]
در تعبیرهایى از این دست، این مطلب به چشم مىخورد كه موفقیت یك نظام تربیتى در گرو این است كه تكیه بر یك دید كلى قانع كننده در مورد هستى، انسان و چیستى مفاهیم نظام تربیتى داشته باشد. دانشى كه این نیاز را برآورده مىسازد فلسفه آموزش و پرورش نام دارد.
شهید مطهرى در مطالعات تفسیرى تربیتى خویش، به این مهم به طور جدى توجه داشته و در كنار تلاش گستردهاش جهت تبیین روشن تمامىعنوانهاى كلیدى تربیت كه محور عمده فلسفه آموزش و پرورش را تشكیل مىدهند. [4] در پرتو آیات قرآن، به مطالعه انسان، جهان و آفریدگار هستى مىپردازد.
تربیت پذیرى انسان
از نگاه استاد، قرآن، انسان را موجودى مىشناسد، مركب از بدن و روح كه هویت الهى دارد [5] (و نفخت فیه من روحى) (حجر/ 29) و این روح، زاییده عنصر مادى وجود او است، (ثم أنشأناه خلقاً آخر) ولى نباید در دامن مادر طبیعت محبوس بماند، بلكه باید راه تكامل را بپیماید و گرنه در (اسفل سافلین) كه چهره آن جهانىاش جهنم است: (فامّه هاویه) (قارعه/ 9) باقى مىماند. [6]
انسان در بعد الهى خود، از آغاز آفرینش، برخوردار از فطرت متعالى و انسانى مىباشد. حقیقت فطرت عبارت است از ویژگىهاى انسانى و گرایشهاى فطرى [7] مانند دین خواهى، حقیقت جویى، زیبایى دوستى، گرایش به پرسش و علاقهمندى به اخلاق كه بالقوه موقع تولد در انسان وجود دارند و باید به فعلیت رسیده، راه رشد را طى كنند. [8] قرآن در این باره مىفرماید:
(فأقم وجهك للدین حنیفاً فطرت الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلك الدین القیّم) (روم/30)
پس روى خود را متوجه آیین ناب كن! این فطرتى است كه خداوند، انسان را برآن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار.
قرآن جهان را در خدمت تربیت انسان دانسته است و در پرتو مطالعه كتاب هستى، باور به غیب و شناخت عقلانى و علمىآفریدگار هستى كه آمیزه اى از رشد حقیقت جویى و تقرب به خداوند است، رشد و تربیت انسان را تحقق پذیر مىداند:
(دستگاه عقل و فكر انسان از راه حس، قوام و مایه و قوت مىگیرد. راه عبور به معقولات از میان محسوسات مىگذرد، و به همین دلیل، قرآن دعوت به تدبر در همین محسوسات كرده است، زیرا از همین محسوسات باید به معقولات پى برد، ولى نباید در عالم محسوس متوقف شد، (إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الالباب) (آل عمران/190)، یعنى در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیكر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلى بر روح عالم و لب و مغز عالم است.) [9]
اساس، عالم غیب است. این شهادت، ظهورى است از غیب و آیه، نشانه و علامتى است براى غیب. آیه را در جایى مىگویند كه یك چیز ماهیتش اشاره به جاى دیگر باشد، پس عالم اصلاً وجودش وجود علامتى است و یك مطلبى را دارد به ما مىفهماندأ اگر انسان خودش را آن چنان كه هست بشناسد، به عالم ملكوت آشنا شده و عالم ملكوت را شناخته است: [10]
(إنّ فى السموات و الأرض لآیات للمؤمنین. و فى خلقكم و ما یبثّ من دابّة آیات لقوم یوقنون) (جاثیه/43)
(بدین دلیل كه در طبیعتِ آیات و نشانههاى الهى، اقتضاى رشد و تعالى نهفته است، نگاه تعالى طلبانه به جهان مىتواند رشد و تكامل انسان را در پى آورد. قرآن در رابطه بإ؛ ههه نقشه سازنده نشانههاى توحید مىگوید:
(واتل علیهم نبأ الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منهاأ و لو شئنا لرفعناه بها و لكنّه أخلد الى الأرض و اتبع هواه) (اعراف/176-175)
بخوان بر آنها حكایت آن كسى را كه آیاتمان را در اختیار او قرار دادیم، ولى او خود را از دایره آن آیات بیرون كشید اگر مىخواستیم او را به وسیله آن آیات بالا مىبردیم، اما او خود را به زمین و طبیعت چسباند.) [11]
(انسان اگر در دنیا، با جان عالم آشنا نشد و چشم دلش باز نگردید، در آخرت نابینا محشور مىشود: (و من أعرض عن ذكرى و نحشره یوم القیامة أعمى). مىگوید: چرا مرا كور محشور نمودى (ربّ لم حشرتنى أعمى و قد كنت بصیراً. قال كذلك أتتك آیاتنا فنسیتها) (طه/126-125) تو آن چشم بینا را در دنیا پیدا نكردى و آیات ما را كه جلو چشمت بود نمىدیدى، بدیهى است كه اینجا هم كورى، هر كه در دنیا چشم باطن داشته باشد، اینجا هم چشم دارد.) [12]
بعثت، و پرورش انسان
شهید مطهرى فلسفه بعثت را نیز در حوزه تربیت انسان جست وجو مىكند و در پى این است كه ارتباط غیب را با انسان از طریق وحى بر مبناى نیاز او به رشد و تكامل تحلیل نماید و این مطلب را به عنوان یك واقعیت قرآنى و قابل مطالعه در سخنان خداوند مطرح مىكند:
(رب، در قرآن گرچه برگرفته شده از (ربب) به معناى خداوندگارى است و نه (ربو) و (ربى) به معناى پرورش، ولى هیچ یك از تربیت و صاحب اختیارى به تنهایى نمىتواند رساننده معنى رب باشد، در معناى رب هم خداوندگارى نهفته است و هم مربى. خداوند، هم كمال رسان است و هم صاحب اختیار عالم طبیعت. و ماده، هم مخلوق خداوند است و هم مربوب او، هیچ كدام از عوالم ماده كامل آفریده نشده وخداوند همه را در این جهان به كمال نهایى مىرساند و رب العالمین است. اصولاً این جهان، جهان پرورش است، انسانها اعم از خوب و بد همگى در حال پرورش یافتن هستند. [13] (كلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء) (اسراء/20 و 18)
ارسال پیامبران، مظهر اسم (رب) است، از این رو قرآن مىفرماید: (إنّا كنّا مرسلین رحمة من ربّك) (دخان/ 56) یعنى این پروردگار تو و پرورش دهنده آسمانها و زمین به حكم اینكه (رب) و پرورش دهنده است، پیغمبران را براى تكمیل و تربیت استعدادهاى بشر فرستاده است. [14] خداوند مىخواهد بشر را تربیت كند، مكتب تربیتى و مكتب تكمیلى فرستاده و به پیامبر مىگوید: بگیر وحى را و این وسیله تربیت و تكمیل. [15] را (اقرأ باسم ربّك الذى خلقأ اقرأ و ربّك الأكرم) (علق/2)
با توجه به اینكه دین ریشه در فطرت انسان ها دارد و گرایش هایى را كه با آفرینش آنها پدید مىآیند، توضیح مىدهد. (فأقم وجهك للدین حنیفاً فطرة اللّه التى فطر الناس علیها)، و به عبارت دیگر دین رنگى است كه دست حق در متن تكوین و در متن خلقت، انسان را به آن رنگ، متلوّن كرده است. [16] (صبغة اللّه و من أحسن من اللّه صبغة) (بقره/138)، بنابر این بعثت انبیاء پاسخى است به تقاضایى كه در درون انسان وجود دارد، و پیامبر(ص) (مذكّر) است و در پى بیدارى نیروهاى فطرى بشر و مشتعل ساختن شعور مرموز عشق پنهان وجود او مىباشد. [17]
ولى به دلیل تغییرپذیرى چراغ فطرت، سازندگى دین بستگى به روشن بودن چراغ فطرت دارد، اگر انسانیت فطرى انسان سرجایش نباشد، تعلیمات انبیاء تأثیرى ازخود بر جا نمىگذارد، به همین دلیل قرآن مىفرماید: (ذلك الكتاب لاریب فیه هدى للمتقین) (بقره/1)، انسانها داراى دو گونه هدایت هستند: هدایت فطرى و هدایت به اصطلاح اكتسابى، و قرآن مىخواهد بگوید كه تا كسى چراغ هدایت فطرىاش روشن نباشد، هدایت اكتسابى براى او فایده ندارد، یعنى تعلیمات انبیا براى اشخاص مسخ شده و انسانیت را از دست داده مفید نیست.
در سوره (ماعون) تكذیب دین (أرأیت الذى یكذّب بالدین)به كسى نسبت داده شده كه از انسانیت خارج شده و یتیم را به شدت از خود مىراند (فذلك الّذى یدعّ الیتیم)؛ یعنى این امر، شرط انسانیت است و فطرت انسانیت حكم مىكند كه انسان نسبت به یتیم عاطفه داشته باشد. (ولایحضّ على طعام المسكین) این كسى است كه براى اطعام مساكین و تغذیه مردم گرسنه ترغیبى ندارد؛ یعنى اول انسانیتش را از دست داده، آدمىكه انسانیت را از دست بدهد، قهراً اسلامیت را هم پیش از این از دست داده، یعنى دیگر یك انسان طبیعى نیست یك انسان مسخ شده است، [18] این گونه افراد با كفر ورزیدن و مخالفت با دعوت پیامبر(ص) نامه قلبشان لاك و مهر مىشود و دلهاشان تأثیرپذیرى را از دست مىدهد. [19] (ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم) (بقره/7).
معنى شناسى تربیت
جاودانگى و همه زمانى بودن دركها و گرایشهاى فطرى، اساس انسانیت و تحقق دهنده معناى آن است. [20] كه:
(اصل لغت تربیت، اگر به كار برده مىشود چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه بر همین اساس است، چون تربیت یعنى رشد دادن و پرورش دادن و این مبنى بر قبول كردن یك سلسله استعدادها و یك سلسله ویژگىها در انسان است.) [21] (اگر استعدادى در یك شیئ نیست بدیهى است كه آن چیزى كه نیست و وجود ندارد، نمىشود آن را پرورش داد.) [22]
(ولى با پذیرش فطرت، انسانیت، تربیت و تكامل انسانیت، معنى پیدا مىكند.) [23]
استاد بر اساس چنین تحلیلى، تبیین ارزشها و تكامل را در فلسفههاى مادى، اعم از اگزیستانسیالیسم و كمونیسم به نقد مىكشد و مىگوید:
(اگزیستانسیالیست ها كه واقعیت قابل تحصیل را سود مادى مىدانند و دنبال نمودن غیر آن را نامعقول مىشمارند و در عین حال ارزشها را اشیاء آفریدنى دانستهاند و نه واقعیتهاى كشف كردنى، مقصود شان یقیناً ایجاد واقعیت هاى معنوى نیست، زیرا آنها منكر واقعیت داشتن معنویاتاند، بنابراین مقصود از (آفریدن ارزشها) اعتبار ارزش است در عدالت [ مثلاً ] كه نقطه مقابل ظلم مىباشد تا آن را به عنوان هدف بشناسد و این شبیه پرستش موجود دست ساز خود است كه بت پرستها انجام مىدادند، در صورتى كه هدف باید چیزى باشد كه در مرحله بالاتر قرار دارد و انسان تلاش مىكند كه به آن برسد.) [24]
ماركسیستها اخلاق را بازتاب ابزار كار مىشمارند و چون ابزار كار در حال تكامل است، پس اخلاق نیز در مسیر تكامل قرار دارد و این نامگذارى بیش نیست وحكایت از تكامل چیزى ندارد، بلكه بر اساس این دیدگاه، با از بین رفتن ابزارى، اخلاقى نسخ مىشود و به جاى آن چیز دیگرى مىآید و این با سقوط اخلاق نیز سازگار است. [25]
واقعیت ملكات اخلاقى
استاد، فطریات را استعدادهایى مىداند كه در انسان بدوى وحشى، هنوز خواب هستند، [26] و اگر وارد حوزه تصور گردند، بدون نیازى به دلیل و استدلال به صورت فطرى مورد تصدیق قرار مىگیرند. [27] همین استعدادها وقتى تربیت مىیابند [28] تبدیل به خوىها وخصلتهاى اكتسابى مىشوند.
واقعیت خوى، عادت و ملكات كه محصول تربیت است در كلام استاد با نوعى از تردید همراه است. ایشان پس از اشاره به سخن ارسطو كه ملكات را كیفیات نفسانى نه چندان قابل تعریف مىداند، و سخن افلاطون و سقراط كه تنها علم و آموزش را درامر اصلاح كافى مىداند، مىفرماید:
(در اینجا، نظریه دیگرى هم مىشود ابرازكرد كه به نوعى جمع بین نظریه ارسطو و افلاطون است، و آن این است كه ملكات، ازدیاد علم است؛ علم مراتبى دارد، یعنى این چیزى كه ما در شعور آگاهمان به آن علم مىگوییم، یك درجهاى از علم است، انسان وقتى زیاد ممارست مىكند بر یك چیز، ملكه مىشود، آن علم است كه رسوخ بیشتر پیدا كرده است. علامه طباطبایى بر این مطلب تأكید دارد.) [29]
بر اساس این سخن استاد، تربیت در حقیقت تلاشى است در جهت افزایش ممارست كه افزایش آگاهى را در پى دارد، مرتبه بالاى چنین آگاهى، خوى، عادت و ملكه نامیده مىشود.
اهداف و مبانى تربیت
شناسایى و شناساندن هدف تربیت، از سرفصلهاى عمده فلسفه آموزش و پرورش [30] و از عوامل هدایت كننده اقدامات تربیتى به حساب مىآید.
شهید مطهرى، ضمن طرح اهداف حقیقى و خیالى زندگى به این نتیجه مىرسد كه آخرین هدف و آرمان اصلى در اسلام جز خدا چیزى دیگرى نیست [31]، سایر هدفها زاییده این هدف [32] و هر كدام منزلى از منازل است نه سر منزل، لذا عبادت هم، چنین است، قرآن مىفرماید: [33]
(اقم الصلوة لذكرى) (طه/14)
نماز را براى یاد و ذكر من به پا دار.
استاد تمام هدفگیرىهاى صحنه زندگى را، بازتاب خداجویى مىشناسد. جهت توضیح هر چه بیشتر مطلب، پاسخ ایشان را به این پرسش كه چرا انسان تنوع طلب است مىخوانیم:
(تحلیل صحیح این مطلب این است كه انسان اگر به آن چیزى كه مطلوب حقیقى و واقعى او است برسد آرام مىگیرد. سرگردانى انسان، ناشى از این است كه آن حقیقت را به صورت مبهم مىخواهد و براى او تلاش مىكند. به یك چیز مىرسد خیال مىكند این، همان است، ولى یك مدتى كه از نزدیك او را بو مىكند، فطرتش او را رد مىكند، مىرود سراغ چیز دیگر این است كه قرآن مىفرماید: (الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكر اللّه ألابذكر اللّه تطمئنّ القلوب) (رعد/28)، یعنى تنها با یاد خدا دلها آرام مىگیرد.) [34]
ایشان یاد خدا را هدفى مىشناسد كه با آبیارى آن، تعقل و احساسات نیز رو به رشد مىگذارند [35] و با كسب درجات قرب پروردگار، علم، قدرت، حیات، اراده، مشیت و نفوذ نیز تكامل پیدا مىكنند. [36]
ییاد خدا همان گونه كه هدف اساسى تربیت قرآنى شمرده شده است، اساسى ترین پایه و مبناى نظام تربیتى دین نیز به حساب مىآید، زیرا در تعریف مبانى تربیت آمده است:
(منظور از مبانى آموزش و پرورش، پایههاى اساسى است كه آموزش و پرورش بر آنها استوار مىشود.) [37]
آموزش و پرورش داراى چهار پایه یا عامل اساسى است كه هم از آنها اثر مىپذیرد و هم در آنها اثر مىگذارد، این چهار پایه عبارتند از: مبانى روان شناسى، مبانى اجتماعى، مبانى فلسفى و مبانى اجتماعى. [38]
بر اساس دو تعبیر بالا، مبناها و فعالیتهاى تربیتى، داراى رابطه زیربنایى و روبنایى و تأثیر و تأثّر متقابل مىباشند.
درمبانى تربیتى مورد قبول استاد كه عبارتند از: حس كرامت، حس حقیقت جویى، وجدان جمعى و خداخواهى، دو ویژگى یاد شده به صورت روشن قابل مطالعه هستند و نقش زیربنایى آنها در شكل گیرى نظام و اقدام تربیتى و نیز تأثیر و تأثّر متقابل بین آنها و فعالیتهاى پرورشى، تردید ناپذیر است. این مبانى در نگاه اول، متفاوت و با ماهیتهایى روان شناختى، فلسفى وجامعه شناختى به نظر مىآیند، ولى با دقتى، مطالعه كننده باور مىكند كه تمام آنها ماهیت روان شناختى دارند و در نهایت به یك اصل پایهاى برمىگردند كه خداگرایى باشد.
انسان و حس كرامت
استاد، حس كرامت را پایه، محور و توجیه كننده ارزشهاى اخلاقى مىشناسد [39] و براین باور است كه (شرافت) و (كرامت) ذاتى انسان است و ناآگاهانه آن كرامت را احساس مىكند و بعد در میان كارها و ملكات احساس مىكند كه این كار با آن شرافت متناسب هست یا نه، وقتى احساس تناسب و هماهنگى مىكند آن را خیر و فضیلت مىشمرد، و وقتى آن را بر خلاف آن كرامت مىیابد آن را رذیلت مىداند. [40]
قرآن با صراحت مىگوید: (و لقد كرّمنا بنى آدم)
(مقصود این است كه ما در خلقت و آفرینش، او را مكرّم قرار دادیم؛ یعنى این كرامت و شرافت و بزرگوارى را در سرشت و آفرینش او قراردادیم.) [41]
(اسلام وقتى كه مىخواهد انسان را به اخلاق نیك فرا خواند، او را به یك نوع درون نگرى دعوت مىكند تا حقیقت وجودى خود را كشف كند، آن گاه احساس كند كه پستى با جوهر وجود او سازگار نیست و براساس چنین دركى كارهاى بایسته و انجام دادنى را از كارهاى نبایسته بازشناسد و این است معنى (و نفس و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها) (شمس/7 8) [42]
در زمینه ناسازگارى بعد ملكوتى انسان كه احساس كرامت را در متن خود دارد با رذیلتها، و سازگارى آن با فضیلتها مىنویسد:
(به آن خود توجه كردن، یعنى حقیقت انسانیت خویش را دریافتن و شهود كردن. وقتى انسان به او توجه مىكند، آن را به عنوان محض حقیقت در مىیابد، چون جوهر او جوهر حقیقت است و با باطل و ضد حقیقتها و پوچها و عدمها ناسازگار است، او با راستى سازگار است، چون راستى حقیقت است و دروغ، چون پوچى و بى حقیقتى است، با او ناسازگار است او از سنخ قدرت و ملكوت است، پس با عجز و ضعف و زبونى ناسازگار است؛ از سنخ علم است، با جهل ناسازگار است؛ از سنخ نور است باظلمت ناسازگار است؛ از سنخ حرّیت و آزادگى است پس با ضد آزادى ها و ذلت و با بردگى اعم از اینكه بخواهد برده انسان دیگرى باشد یا برده شهواتش كه با خود اوست، ناسازگار است، از سنخ قداست یعنى تجرد و ماوراى خاكى بودن است، با آلودگىهاى خاكى و طبیعى كه انسان بخواهد اسیر طبیعت باشد، ناسازگار است.) [43]
وى بر اساس دادههاى قرآن بر این مطلب نیز تأكید دارد كه انسانها حتى مؤمنان به جاى توجه به خود و دستیابى به تكامل، در معرض خطر خودباختگى قرار دارند:
(قل إنّ الخاسرین الذین خسروا أنفسهم) (زمر/15)
بگو زیان كاران حقیقى كسانى هستند كه خود را زیان كردهاند.
منشأاین خودباختگى، خود فراموشى است كه از فراموش گرفتن خدا سرچشمه مىگیرد، قرآن مىفرماید:
(ولاتكونوا كالذین نسوا اللّه فأنساهم أنفسهم) (حشر/19)
نباشید چون آنها كه خدا را فراموش كردند، پس آن گاه خداوند آنها را به فراموش كردن از خودشان واداشت.
اگر انسان خیال كند كه خودِ واقعىاش را دریافته است بدون اینكه خدا را دریافته باشد اشتباه كرده، این از اصول معارف قرآن است [44]، همیشه خود را گم كردن، عكس العمل قهرى خدا را گم كردن است. [45]
حسّ حقیقت جویى
حس حقیقتجویى یكى دیگر ازخواستههاى فطرى و پایههاى بناى تكامل و رشد شخصیت انسان است.
استاد مطهرى، این حس را منشأ پیدایش علم و فلسفه مىشناسد [46] و (گویا) انتقال از علت به معلول را نیز از جلوههاى حس حقیقتجویى مىداند كه بر اساس آن انسان در جستوجوى خدا برآمده و از علتها به علة العلل رسیده است. [47] انسان با مطالعه طبیعت كه مورد سفارش قرآن است به اداره هستى و طبیعت از سوى نیروهاى مافوق طبیعت ایمان پیدا مىكند. [48] و از راه خواندن كتاب خلقت به شناخت خداوند نایل مىگردد. [49] البته در صورتى كه خرد انسان از امور حسى، وهمى، خیالى و تعصّبها رهایى یافته و به صفاى لازم رسیده باشد. [50]
(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الألباب)
در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیكر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانهها و دلایلى بر روح عالم و لُبّ هستى است، ولى براى كسانى كه خود داراى اندیشه باشند.
(الذین یذكرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفكّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار) (آل عمران/191 و190)
آن كسانى كه خدا را در دل خود یاد مىكنند، در اندیشه خود با خداى عالم و مركز و روح عالم ارتباط پیدا مىكند، در همه حال در یاد او هستند، در حالى كه ایستادهاند و در حالى كه نشستهاند، در حال آسایش و درحال سختى، در همه حال، در نظام عالم فكر مىكنند؛ مىرسند به آنجا كه به حركت غایى و تسخیر موجودات پى مىبرند و مىفهمند كه عبث نیست، خودشان عبث آفریده نشدهاند، قیامت و رسیدن نتیجه اعمالى در كار هست. [51]
قرآن مسائلى را به عنوان موضوع تفكر پیشنهاد مىكند كه نتیجه مطالعه آنها علوم طبیعى، ریاضى، زیستى، تاریخى و غیر آن است:
(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ینفع الناس و ماأنزل اللّه من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها و بثّ فیها من كلّ دابّة و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء و الأرض لآیات لقوم یعقلون) (بقره/164)
در آفرینش آسمان ها و زمین، در گردش شب و روز، در حركت كشتى بر روى آب، آمدن باران، حیوانات روى زمین، بادها و ابرها، در همه اینها نشانههاى قدرت و حكمت پروردگار است و شناخت نظام آنها انسان را به توحید نزدیك مىكند. [52]
خلاصه سخن اینكه از نردبان حس حقیقت جویى و موضوعات قابل مطالعه در رابطه با آن، مىتوان به غیب و توحید رسید؛ پس بایستى با چنین هدف گیرى به استفاده از آن پرداخت.
وجدان عمومى
استاد مطهرى وجدان عمومىرا نیز یكى از مبانى اخلاقى و تربیتى اسلام مىداند [53] كه نه تنها در قالب انسان دوستى كه در قالب دوستى اشیاء ظهور پیدا مىكند.
قیمت فایل فقط 19,500 تومان
برچسب ها : بررسی شهید مطهرى و دیدگاههاى تربیتى , تربیت پذیرى انسان , فلسفه تربیت در قرآن